سکوت پونه

متن مرتبط با «اسفند» در سایت سکوت پونه نوشته شده است

بهمن و اسفند روان

  • قرار بود هجدهم بریم کربلا .نشد جور نشد به جاش ۲۴رفتیم با عزیزترین ها.عالی بود شعف داشت خستگی داشت و درک داشت .درک عظمت و شکوه من در نجف تمام عظمت را دیدم وقتی به صحن شاه مردان رفتم عجیب ترین حس و قوی ترین حس .عظمتش مرا گرفته بود.شاه شهیدان مظلوم بود و عمو و عباس باب الحوائج و غربت رادر کاظمین و سامرا دیدم .شاها ی کوچک ما هم آمده بود و آین خردسال ما از کودکی هم آرام و مهربون و مظلوم و عشق...من رفتم و از آزمون جا ماندم دقیقا با بی برنامگی شان تمام ژحمات همکاران و هم درس های بهم ریخت آنها که آزمون دادند گفتند که چیزی از دست ندادی . زیارت امام حسین با هیچ چیز قابل قیاس نیست آزمون دی تبدیل شد ۲۸بهمنما دوم اسفند آمدیم هر چند یک هفته قبل رفتنمان اشکمان را درآورند خدایشان نگذرددوم اسفند آمدیم ودهم مهمونی تالار ما در فانوس بود هر چند به اکراه باز هم میگم خدا ازشان نگذرد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آخرین جمعه اسفند۱۴۰۱

  • امروز آخرین جمعه اسفند ۱۴۰۱بود .سال ۱۴۰۱سال پر برکتی بود هر چند پر از استرس بود ولی تقریبا از اردیبهشت اوضاع خوب بود و درکنار هم استرس و روزهای بلند و کوتاه را سپری کردیم تا بهمن تا روز پدر بعد از آن بارش برف های سنگین .کاش قدر خودم را بیشتر می‌دانستم کاش سال ۹۷بیشتر مراقب خودم و سلامتی ام و‌روح وروانم بود کاش چوب حراج به روحم به وجودم نمیزدم کاش آن پاییز لعنتی نمی آمد کاش تمام زیبایی و ترکه ای بودنم به یغما نمی‌رفت آن هم ترک هم زخم آن همه اندوه .و کشته شدن جنینی بی گناه بخاطر انسان های پر گناه .خستگی و ای کاش من پایان ندارد کاویدن در غمهایم نیز ...دیر آمدی یا دیر رسیدم نمیدانم ولی من تلاش خود را کرده بودم که به چشم نیامده بود من فارغ از این احوال بودم و یکدفعه درگیر شدم که پر از ای کاش بودم .خدا نگهدار مرضیه زیبای خوش ترکیب الان از آن زیبایی فقط دو چشم خسته مانده که حوصله گریه کردن هم ندارد مگر شجریان پدر اشکش را دربیاورد .دوس داشتن جزا دارد تاوان دارد و غصه دارد و پایان هم ندارد.سال ۱۴۰۰با عشق شروع شد و با اندوه پایان یافت سال ۱۴۰۱با اندوه شروع شد و با امید بهبود یافت با افسوس و غم به پایان می‌رسد .کاش سنگدل نبودی .سنگدلا.به راحتی انسان ها را ازقلبت پرت نمی‌کردی بیرون کاش.وقتی نمیدانم چه خبر هست نه اندوه خواهم خورد نه امید خواهم بست.. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اسفند عجیب من

  • بیست روز مونده ب عید.اسفند عجیبی رو میگذرونم.دکترای همدان جوابم کردن گفتنم برم تهران .ادم  ورم پاهام وحشتناکه و چشام ک باز نمیشه. یک روز خوبم یک روز بد .شنبه ظهر بستری شدم و سه شنبه ظهر مرخص شدم.بچه سالمه .حالشم خوبه ولی مامان بچه خوب نیس کلیه هام خسته شدن دیگه نمیکشن.امروز رفتم چهارده هفتگی .حس میکنم جنین من داره تکون میخوره آروم آروم.واسه کارم استعلاجی نوشتن یک ماه.این روزا هم میگذره اگه زنده بمونم.حجم کورتنم سنگین شده وزنم سنگین تر.باید سعی کنم خودمو نبازم, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها